تحلیل تکنیکال polarity درباره نماد PAXG : توصیه به خرید (۱۴۰۴/۳/۲۶)
polarity

با توجه به ساختار فعلی، معتقدم طلا در موج پنجم یک الگوی بزرگتر امواج الیوت قرار دارد. در تایم فریم بالاتر، به نظر میرسد که عملکرد قیمت در کانالی محصور شده است که شبیه یک الگوی مورب پیشرو است - جایی که موج 1 معمولاً طولانیترین است. از این منظر، من انتظار یک اصلاح بالقوه تا سطح 0.618 فیبوناچی آخرین حرکت صعودی، یا یک تست از مرز پایین کانال را قبل از وقوع یک معکوس شدن دارم. برنامه معاملاتی من شامل دو استراتژی ورود بالقوه است: ورود در اصلاح 0.618 فیبوناچی با حد ضرر (استاپ لاس) نزدیک سطح 0.881. صبر کردن برای یک جهش از کانال پایین، به دنبال آن یک پولبک (بازگشت) و یک شکست بالاتر از شروع پولبک قبل از ورود به موقعیت. در حالی که هیچ معاملهگری نمیتواند همیشه درست باشد، داشتن یک برنامه ساختاریافته با سطوح سود و ضرر از پیش تعیینشده، کلید مدیریت ریسک مؤثر و بقای طولانیمدت در بازارها است. چرا تحلیل تکنیکال را بر تحلیل بنیادی ترجیح میدهم: برای کسانی که تعجب میکنند چرا من بیشتر به تحلیل تکنیکال - به ویژه نظریه امواج الیوت - نسبت به اخبار بنیادی تکیه میکنم، دلیل من این است: متوجه شدهام که معاملات مبتنی بر اخبار و درآمد اغلب به طور غیرمنطقی رفتار میکنند. یک شرکت ممکن است گزارش درآمد و راهنمایی قوی ارائه دهد، اما سهام آن با فروش مواجه شود، روز بعد یک رالی جعلی انجام دهد و سپس دوباره به فروش برسد. برعکس، یک شرکت با درآمد ضعیف ممکن است قبل از گزارش افت کند، اما بلافاصله بعد از آن رالی کند. این ناهماهنگیها ایجاد یک استراتژی قابل اعتماد را صرفاً بر اساس dataبنیادی دشوار میکرد. با گذشت زمان، مشاهده کردم که علیرغم رویدادهای خبری، بازار اغلب ساختار تکنیکال خود را - مانند الگوهای امواج الیوت و چرخههای فیبوناچی - قبل از واکنش کامل به اخبار تکمیل میکند. در این موارد، تحولات بنیادی تمایل دارند جهت از قبل تعیینشده توسط تنظیمات تکنیکال را تسریع یا تأیید کنند، نه اینکه آن را لغو کنند. طلا نیز از این قاعده مستثنی نیست. در حالی که معمول است تصور شود که S&P 500 (ES) و طلا به دلیل پویایی ریسکپذیری/ریسکگریزی در جهت مخالف حرکت میکنند، متوجه شدهام که وقتی ساختارهای امواج الیوت مربوطه آنها همسو میشوند، میتوانند در یک جهت روند داشته باشند. این مفهوم همبستگی معکوس را به طور کامل از بین نمیبرد، اما اهمیت ادغام تحلیل تکنیکال در یک دیدگاه مبتنی بر مبانی را برای ورود و خروج دقیقتر برجسته میکند. در نهایت، من مبانی را به عنوان سوخت و تکنیکال را به عنوان موتوری میبینم که مسیر را تعریف میکند.